به هیچ کس در هیچ کجا



قبل از ورود به اتاق به ساعت نگاهی انداختم

سه و بیست و پنج دقیقه را نشون می داد

وارد اتاق شدم

پرتوهای خوشرنگ و کم رمقِ مهتاب از لابلای چینِ پرده ها روی فرش وِلو شده بودن

نشستم کف اتاق و روی حریر لطیف مهتاب دست کشیدم

چقدر زیبا بود

چقدر جادویی بود

و چقدر دلم می خواست توی اون نور ظریف و مطبوع دراز بکشم

چقدر دلم می خواست توی اون نورِ دلربا خودم رو به خواب بزنم و تو از بالای سرم، سر برسی

چقدر دلم می خواست سر برسی و بی هیچ حرفی تا ساعتها به والسِ پرده و نور روی چهره م خیره بشی

دقیقا مثل وِرونیک.

 

تو اگر اون لحظه سر می رسیدی حتما کسی بودی به قد و قامتِ  فیلیپ وُلتر، قبل از اینکه دست به خودکشی بزنه

حتما گونه ها و بینی عقابی و چونه و لبهات اونقدر من و وسوسه می کرد که از اون خوابِ دروغین دست بردارم و تسلیمت بشم

حیف که نه تو فیلیپ ولتری و نه فیلیپ ولتر، تو

حیف که نه تو هستی و نه فیلیپ ولتر

حیف که تو هیچ کسی، در هیچ کجا

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

reza4466 دنیای فناوری تفریحی amozeshshadghodosi دنیای از خوشمزه ها مطالب اینترنتی neginkaviret بیمه کوثر عالم و آدم فن بیان و سخنرانی